جدول جو
جدول جو

معنی ساری لار - جستجوی لغت در جدول جو

ساری لار
دهی است از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل، واقع در 35 هزارگزی شمال باختری گرمی و25 هزارگزی راه شوسۀ بیله سوار به گرمی، کوهستانی و گرمسیر، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و حبوبات است، 16 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری مشغولند، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ / رِ)
زردزخم. زرده قوبا. ادرفن
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کوهپایۀ بخش نوبران شهرستان ساوه، واقع در 35 هزارگزی شمال خاور نوبران، کوهستانی و سردسیر، آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات، بادام، گردو، بن شن و لبنیات است، 83 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری میگذرانند، از صنایع دستی بافتن قالیچه و گلیم در آن معمول است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)، در ذیل جامع التواریخ حافظ ابرو ص 231 و 235، در حوادث سالهای آخر قرن هشتم ذکر موضعی بنام ساروقاش ری آمده که ظاهراً با همین محل قابل تطبیق است
لغت نامه دهخدا
نام کوهی است در آذربایجان که معدن زغال سنگ دارد که اهالی بمیزان مصرف خود بطرز عادی از آن بهره برداری میکنند، (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 4 و 292)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
نام موضعی است کنار راه تهران و قم، میان علی آباد و کوشک نصرت، در 88900 گزی تهران
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ شهرستان مراغه، واقع در 45هزارگزی جنوب خاوری شاهین دژ، و 10 هزارگزی جنوب راه ارابه رو تکاب به شاهین دژ، کوهستانی و هوای آن معتدل و سالم، آب آن از چشمه، و محصول آن غلات، کرچک و بادام است، 70 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند، از صنایع دستی جاجیم بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
به زاری زار، زار زار:
مرا ز چشم و سیه زلف یار یاد آمد
فرونشستم و بگریستم بزاری زار.
فرخی.
- ، به خواری. به ذلّت. با مذلّت: بعد از آن (فرعون) فرمود تا آن مهتران را بزاری زار بکشتند. (مجمل التواریخ و القصص).
و رجوع به زارزار شود
لغت نامه دهخدا
در تداول عامه صاری یر گویند، قریه ای است در جوار استانبول، در جهت روم ایلی از میان بوغاز، بالای بیوک دره، در طرفین دره و در میان دو کوه واقع شده، دامنه های ده از درخت شاه بلوط پوشیده و آبهای خنگار و چرچر منظره ای بسیار زیبا و جالب بدان داده است و هر نقطۀ آن تفرجگاه بسیار دلکش و روح پروری است و به مناسبت نزدیکی آن با استانبول در فصل تابستان مردم بسیار بدانجا روند، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
ده ارد لار، موضعی است بسیزده فرسخی میانۀ شمال و مغرب شهر لار، هلاک کردن. (تاج المصادر بیهقی). هلاک ساختن. (منتهی الارب) ، در مشقت انداختن. (منتهی الارب). در مشقت افکندن، در چاه افکندن: ارداه فی البئر، درگذشتن ازسنّی از سنین عمر: اردی علی ستین، گذشت از شصت. (منتهی الارب) ، افزون شدن. (تاج المصادر بیهقی). بسیار شدن، چنانکه گوسفندان کسی: اردت غنمه، بسیار شدند گوسپندان او. (منتهی الارب) ، برفتار ردی راندن اسب را. راندن برفتار ردی. (منتهی الارب) ، اعانت کردن. (منتهی الارب). یاری دادن. (تاج المصادر بیهقی). یاری کردن. (زوزنی) ، افزودن بر: ارداء علی ماءه، افزود بر صد. (منتهی الارب) ، فروگذاشتن، چنانکه پرده را: ارداء الستر، یار کسی شدن. (منتهی الارب). یار شدن کسی را، آرام دادن. (منتهی الارب) ، تباه کردن. (تاج المصادربیهقی) (منتهی الارب). فاسد کردن، ستون نهادن دیوار را. (منتهی الارب) ، برقرارداشتن. ثابت کردن چیزی را، بگفت بر خود ثابت کردن چیزیرا. (منتهی الارب) ، کارهیچکاره کردن، بهیچکاره رسیدن. (منتهی الارب). بشی ٔ ردی رسیدن یعنی مصاب شدن به أمر بد
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان دشت آب بخش بافت شهرستان سیرجان، واقع در 35 هزارگزی جنوب بافت و 4 هزارگزی خاور راه فرعی دشت آب بافت، جلگه ای و هوای آن معتدل است، 32 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در 18 هزارگزی خاور اهر و 15 هزارگزی شوسۀ اهر به خیاو. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 15 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
جریان هوا، باد آرام
فرهنگ گویش مازندرانی